[our secret part 1]
•|زمان حال، 2021/5/14 پنجشنبه ساعت ۳ صبح، سئولِ کره
از توی آینه نگاهی بهش انداخت. خشمی که توی چشماش بود رو میتونست تشخیص بده،مدت ها بود که چشماش این حالت رو داشتن، حسی مثل خشم و تنفر توشون پیدا میشد. البته که فقط چان بود که متوجه این موضوع شده بود. از روی زمین بلند شد و صدای آهنگ رو کمتر کرد.
چان: برای امروز کافیه لینو
برای لحظه ای دست از رقصیدن کشید و ثابت موند، همونطور که پشتش به هیونگش بود لب زد.
÷ زیادش کن چان*با تحکم*
چان: اینجوری فقط به خودت آسیب میرسونی! نمیتونم اجازه بدم اینکارو با خودت بکنی*مکثی کرد* آسیب دیدن تو یعنی آسیب دیدن گروه لینو؛ پس دست از این کارات بردار.
جدی تر از همیشه با پسرش حرف زد؛ به بیرون رفت و در رو محکم بست.
پسرک نگاهی به خودش توی آینه کرد. از خودش متنفر بود! به گوشه اتاق رفت و نشست؛ گوشیش رو چک کرد... ساعت ۳ صبح بود. رمز گوشی رو باز کرد و روی آیکون پیامکاش رفت، اما بازم هیچ پیامی نبود. دو هفته از اون روز میگذشت اما هیچ خبری ازش نبود؛ البته که حق داشت! بعد از کاری که لینو باهاش کرد انتظار هیچ برگشتی هم ازش نداشت.
•|دو هفته قبل، 2021/5/1 پنجشنبه ساعت ۱۰ شب ، لس آنجلسِ آمریکا
روی مبل راحتیِ جلوی تلویزیون نشست و کنترل رو توی دستش گرفت. مشغول عوض کردن کانال ها بود که با صدایی به خودش اومد.
× ۲۵ آقای لی
سرشو برگردوند
÷ چیزی گفتی؟
دخترک خنده ای کرد.
× گفتم باید بزنی کانال ۲۵ لی مینهو
به سمت تلوزیون برگشت و همونطور که کانال مورد نظرش رو روی صفحه نمایش میآورد لب زد.
÷ تو که میدونی از اینکه اینجوری صدام کنی بدم میاد.
× ولی اذیت کردنت خیلی حال میده
ظرف خوراکی هارو روی میز جلوی مبل گذاشت و خودشو توی بغل پسر جا داد.
× خب دیگه صداشو زیاد کن ببینیم
÷ الان داری بحثو عوض میکنی؟
سرشو از سینه پسر فاصله داد و به چشماش نگاه کرد.
× کدوم بحث؟
پسر صورتشو نزدیک تر کرد، حالا فاصلشون خیلی کم شده بود.
÷ گفتی... اذیت کردن من حال میده آره؟
× هی من...
با بوسه ای که شروع کرد باعث شد حرف دختر در دهنش خفه بشه. اولش متعجب از این کار دوست پسرش بود اما کم کم شروع به همکاری کرد. مثل همیشه خیس و با ولع میبوسید، انگار از طعم لبای اون دختر هیچوقت سیر نمیشد. برای یه ثانیه لباشو جدا کرد، هنوز در نزدیک ترین فاصله از همدیگه قرار داشتن، طوری که نفسای گرم پسر به خوبی روی پوستش حس میشد.
÷ ولی میدونی که عاقبت اذیت کردن من چیه مگه نه؟
به چشمای شیطون دختر خیره شد.
× من عاشق بوسیدناییم که دلیلش خودم باشم، آقای لی مین...
دوباره لباشو به لبای دخترک چسبوند....
#استری_کیدز #بی_تی_اس #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین
از توی آینه نگاهی بهش انداخت. خشمی که توی چشماش بود رو میتونست تشخیص بده،مدت ها بود که چشماش این حالت رو داشتن، حسی مثل خشم و تنفر توشون پیدا میشد. البته که فقط چان بود که متوجه این موضوع شده بود. از روی زمین بلند شد و صدای آهنگ رو کمتر کرد.
چان: برای امروز کافیه لینو
برای لحظه ای دست از رقصیدن کشید و ثابت موند، همونطور که پشتش به هیونگش بود لب زد.
÷ زیادش کن چان*با تحکم*
چان: اینجوری فقط به خودت آسیب میرسونی! نمیتونم اجازه بدم اینکارو با خودت بکنی*مکثی کرد* آسیب دیدن تو یعنی آسیب دیدن گروه لینو؛ پس دست از این کارات بردار.
جدی تر از همیشه با پسرش حرف زد؛ به بیرون رفت و در رو محکم بست.
پسرک نگاهی به خودش توی آینه کرد. از خودش متنفر بود! به گوشه اتاق رفت و نشست؛ گوشیش رو چک کرد... ساعت ۳ صبح بود. رمز گوشی رو باز کرد و روی آیکون پیامکاش رفت، اما بازم هیچ پیامی نبود. دو هفته از اون روز میگذشت اما هیچ خبری ازش نبود؛ البته که حق داشت! بعد از کاری که لینو باهاش کرد انتظار هیچ برگشتی هم ازش نداشت.
•|دو هفته قبل، 2021/5/1 پنجشنبه ساعت ۱۰ شب ، لس آنجلسِ آمریکا
روی مبل راحتیِ جلوی تلویزیون نشست و کنترل رو توی دستش گرفت. مشغول عوض کردن کانال ها بود که با صدایی به خودش اومد.
× ۲۵ آقای لی
سرشو برگردوند
÷ چیزی گفتی؟
دخترک خنده ای کرد.
× گفتم باید بزنی کانال ۲۵ لی مینهو
به سمت تلوزیون برگشت و همونطور که کانال مورد نظرش رو روی صفحه نمایش میآورد لب زد.
÷ تو که میدونی از اینکه اینجوری صدام کنی بدم میاد.
× ولی اذیت کردنت خیلی حال میده
ظرف خوراکی هارو روی میز جلوی مبل گذاشت و خودشو توی بغل پسر جا داد.
× خب دیگه صداشو زیاد کن ببینیم
÷ الان داری بحثو عوض میکنی؟
سرشو از سینه پسر فاصله داد و به چشماش نگاه کرد.
× کدوم بحث؟
پسر صورتشو نزدیک تر کرد، حالا فاصلشون خیلی کم شده بود.
÷ گفتی... اذیت کردن من حال میده آره؟
× هی من...
با بوسه ای که شروع کرد باعث شد حرف دختر در دهنش خفه بشه. اولش متعجب از این کار دوست پسرش بود اما کم کم شروع به همکاری کرد. مثل همیشه خیس و با ولع میبوسید، انگار از طعم لبای اون دختر هیچوقت سیر نمیشد. برای یه ثانیه لباشو جدا کرد، هنوز در نزدیک ترین فاصله از همدیگه قرار داشتن، طوری که نفسای گرم پسر به خوبی روی پوستش حس میشد.
÷ ولی میدونی که عاقبت اذیت کردن من چیه مگه نه؟
به چشمای شیطون دختر خیره شد.
× من عاشق بوسیدناییم که دلیلش خودم باشم، آقای لی مین...
دوباره لباشو به لبای دخترک چسبوند....
#استری_کیدز #بی_تی_اس #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین
۱۸.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.